می خواهم چند کلمه ای خودمانی برای دوستان بنویسم تا نوشته باشم آن چه باید نوشته شود...
برخی از رفقا می گویند این حرف ها را نزن، نگاهشان به تو عوض می شود، یا دوستی دیگر گفت که این حرف ها خریدار ندارد نزن و از این قبیل گفته ها... بگذار دیگران نگاهشان به من عوض شود، بگذار دیگران این حرف ها را نخرند، مگر من برای این ها حرف می زنم...؟!!! مگر من حرف هایم را به این ها می فروشم...؟!!! اصلا مگر حرف ها را می توان فروخت...؟!!!
بگذارید کمی شفاف تر حرف بزنم، هنوز قلمم مغلوب کاغذ است...
قلم در دست گرفتم تا چند مسئله را برایتان مطرح کنم، می خواهم گفته هایم را آب زلالی دانید از سرچشمه ی قلبم که در واژه ها جوشیده است...(نمی خواهم ادبی بنویسم، معذرت می خواهم دعوای عقل است و دل) (خواهشا تا میتوانید بهترین برداشت ها را انتخاب کنید...)
می گویند نگو که بسیجی هستی، نگو موافق نظام جمهوری اسلامی ایرانی، نگو که مسلمانی، نگو آن چه را هستی. باز هم خواسته های نا شدنی. مگر می شود باشم و این بودنم در حرف ها و عملم نیاید؟
می گویند تشکل بسیج آن است و این...!!! بگذارید کمی راحت تر بنویسم. من بسیج را منحصرا نه تشکل می دانم و نه صنف... بسیج پشتوانه ای دارد که معمار آن پیرمردی است که در گوشه ای از حسینه ی خود آن را طراحی کرد. انقلاب را معماری کرد. بدانیم که این معمار واین بنا از بدیهی ترین گزاره ها شروع کرده است تا رسیده است به جمهوری اسلامی ایران. باورم این است و اثبات خواهم کرد بر مشتاقان، که از گزاره ی اجتماع نقضین محال است شروع کنم تا به حکومت اسلامی برسم! این مسیر، مسیری مشخص و روشنی است.
بروم سر اصل مطلب، این تشکلی را که می بینید خود، دارای یک تفکر است. بله ممکن است (و بارها هم این امکان وقوع پیدا کرده است) اشکالاتی به این تشکل و به این جمع گرفته شود. اما این نگاه عامیانه ایست (عامیانه یعنی سطحی و غیر دقیق) که با اشکال در تشخیص افرادی، کل دستگاه فکری آن جریان را زیر سؤال برد و حکم را غلط دانست. اصلا مسیر غلط بودن تشخیص و حکم با هم فرق می کند. اگر در نظام فکری و پشتوانه ای سؤالی هست، آن بحثش جداست. اما اگر در تشخیص عده ای اشکال وارد است، باید جایگاه اشکال را بدانیم که در تشخیص است نه در حکم. هستند کسانی که با وجود اشکالاتی که در نظام جمهوری اسلامی هست، منکر چنین نظامی می شوند و این ها از کسانی هستند که آشنا به جایگاه ها نیستند. البته می توان ایراد را به نظام فکری گرفت که آن بحثش جداست... (باید درباره ی اسلام و حکومت اسلامی بحث کرد و بحثی نظری شکل می گیرد که نه قلم من توان دارد و نه بستر این نامه مناسب است)
هستند کسانی که ادعای پیروی از خط امام می کنند و خود را پیرو اسلام می دانند، اما تشکل بسیج را رد می کنند! تشکل به اضافه ی "بسیج". در "بسیج" که برگرفته از تفکر امام است شکی نیست. اما در تشکل ایراد وارد است. بله ایرادها وارد است. چرا؟ چون امثال من سر تا پا تقصیر در این تشکل هستیم و همین باعث می شود ایراداتی داشته باشد. اما مگر توقع این است که ایراد نداشته باشد؟ اصلا مگر تشکل ماهیتی دارد بدون من و شما؟ تشکل بسیج از همین دانشجویان دانشکدست، از همین خانواده ی خودمان و این خانواده خود را بی عیب نه می داند و نه خواهد دانست. آمده ایم برای کارهای مهم تر نه این حرف ها و دعواهای دنی. این الفاظ ما را از معنا جدا کرده است... و من ناراحتم از این اشاره ها...
حرفم را به اتمام برسانم... من با بسیج کنونی (برخی رفتار ها و نگاه ها) مشکل داشتم و مشکل دارم، اما این سبب نمی شود کشکول خود را در بغل گرفته و خود را به کناری برم تا خود را به غفلت بزنم. ابدا... مگر انسان عاقل می تواند خود را به خواب زند؟ آن چیزی که فکر می کنم صحیح است را می گویم و آن عملی که فکر می کنم صحیح است انجام می دهم. بله. ممکن است اشتباه تشخیص دهم (این به این معنی نیست که اشتباه را بی ارزش بدانم، خواهشا ارزشی برداشت نکنید) ... این اشتباه نشود که بگویم در دانشکده فقط تشکل بسیج باشد و باقی تشکل ها نه. این حرف بدترین برداشت از گفته ی من است. تشکل فرمی است برای پویایی فکری و علمی. می خواهم بگویم همه آمده ایم که دست در دست هم دهیم تا بتوانیم در این فضای علمی همیار و همدل شویم تا کمکی شود به فضای علمی ایران و این امر، محقق می شود و من ایمان دارم که می توانیم...! (آخرشم شعاری شد...  )
 امیدوارم دل هایمان به هم نزدیک شود و خدا این دل ها را به سمت خود نزدیک کند...
پ.ن: ببخشید اگر جایی تند یا کند شد... خیلی سعی کردم خلاصه بنویسم...

من او