داستان مرد و بانو (2)


مرد


زندگی آنقدرها هم ساده نیست، این که پسری با انتخابی "مرد" شود و یا دختری با تأییدی "بانو"، این شدن ها آسان نیست.هیچ شدنی آسان و راحت نیست.

هر انتخابی و رسیدن به هر انتخابی سخت است، حتی اگر انتخاب های روزانه باشد. سخت نه به معنای طاقت فرسا بودن بلکه به معنای مشکل بودن. مشکل در انتخاب یعنی آن که باید "او" را در هر انتخابی در نظر گرفت و این سخت است. "او" را در نظر گرفتن در انتخاب ها، با "تو" را دیدن سخت است. دعوای عالم دعوای "او" و "تو" و "من" هاست. که همیشه "او" برنده است و من و تو بازنده. عرصه عرصه ی رقابت نیست، دعوا هم نیست، رقابت و دعوا وهم است در نوشته های من که نمی توانم خود را در طول "او" ببینم، عرصه عرصه محبت است که همیشه محبت او بر عالم غالب می شود.

آن روز که تو را انتخاب کردم، در حقیقت او را انتخاب کردم، چون تو نسیم او را باخود همراه داشتی و من را با نگاهت مست او می کردی. من عاشقانه دوستت دارم و می بویمت چون عاشقانه او را دوست می دارم. این قاعده ی عالم است که همه برای او هستند، حتی "تو" و "من".

در حقیقت، معنای "من" مرد می شود و "تو"، بانو، این است که،  ما  "او" می شویم و هر "ما" شدنی سخت است. این بود پرسشی که من را در دنیای جوانی به خود مشغول کرده بود و جوابش را کنون یافتم،تو: چرا "من"؟ من: چون  "او".

*این بی نظمی در الفاظ به خاطر ضعف واژه ها نیست، به خاطر وسعت معانیست.