با نام آغازگر هستی

 

... همیشه با نفس تازه راه باید رفت

و فوت باید کرد

که پاک پاک شود صورت طلایی مرگ.

کجاست سنگ رنوس؟

من از مجاورت یک درخت می آیم

که روی پوست آن دست های ساده غربت اثر گذاشته بود:

به یادگار نوشتم، خطی ز دلتنگی...

"سهراب سپهری - مسافر"

 

انصافا دیگه نیاز به توضیح داره...؟

یعنی باید بگم، دوباره دمی تازه برون آمد برای راه رفتن... و هیاهویی که چهره ی زیبای مرگ را تا ابد پاک کند...

"من از مجاورت یک درخت می آیم" ، و دیدم آن اثری را که دنیای مرا دگرگون کرد، با دست ساده غربت خود نوشته بود:

"به یادگار نوشتم، خطی ز دلتنگی..."

 

و در این جا می نویسم آن چه بر درخت نفس خود به یادگار نوشته ام...


* قلم دانشجوی جامعه شناسی با نگاه دینی و انقلابی خود

 

درپناه مولا علی