شاید حاشیه ای بر متن استاد توسط شاگرد، بی ادبی تلقی شود به خصوص شاگردی همچو من، اما در واقع قصد نویسنده این نیست و نبوده، هدف از تقریر این نوشته آن است که تحلیل های مختلفی نگاشته شود تا در این گفت و گو ها، واقع فهم و آینده روشن شود.

لذا این چند خط تنها حاشیه ایست بر نوشته ی استاد صفارهرندی  با عنوان "کند و کاوها و پنداشته ها"

ابتدا لازم می دانم چند مقدمه بیان کنم تا به وجوه اشتراک نزدیک شوید و یا به فهم بستر ذهنی نویسنده برسید و سپس به بررسی گفته هایی پیرامون انتخابات پرداخت.

نکته ی اول: در تحلیل های پدیده های سیاسی مانند انتخابات باید به سه بخش توجه کرد. ابتدا گفتمان ها سپس جامعه(1) و در آخر نخبگان جامعه (2)

نکته ی دوم: توجه به این سه بخش باید در بستر زمانی، تحلیل و بررسی شود. زیرا تحقق پدیده های سیاسی و حتی می توان گفت هر پدیده ای در جامعه، نیازمند زمان است که به عنوان لازمه ی ذاتی پدیده، می توان از آن نام برد.

نکته ی سوم: با توجه به نکات قبل، دقیق تر می توان آینده را پیش بینی کرد و بهتر می توان تحلیل رفتاری کرد چه در گذشته و چه در آینده. به عبارتی دیگر، لازمه ی پیش بینی کردن یک امر و یا واکنش افراد، نیازمند شناخت بازیگران و شناخت قواعد حاکم بر پدیده و مهم تر از همه زمان و بستر زمانی پدیده است. چیزی که اکثرا مورد غفلت قرار می گیرد.

از توضیح و اثبات نکات صرف نظر می کنم و تصور می کنم که این نکات بدیهیاتیست که می توان به آن تکیه کرد. اما این نکات را چگونه می توان با پدیده ای به نام انتخابات یازدهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران تطیبق داد؟

انتخابات یازدهمین دوره ی ریاست جمهوری ایران

اعلام کاندیداتوری چند نفر و اعلام کردن آمادگی خود برای رئیس جمهور شدن و محتاجان مقبولیت مردم.

برای نویسنده افراد مهم نیستند، مهم گفتمانی است که کاندیداها با خود یدک می کشند. صحبت از تحلیل هر نامزد و نوع کنش های وی و طرفداران وی جای دیگر لازم است و حتی مهم هم هست، اما نگارنده در نظر دارد با توجه به نتیجه ی انتخابات بتواند تحلیل خود را مطرح کند که امید است کمک شایانی به بررسی های دیگر کند.

قلم به خود جسارت بخشید و خواهان تند نویسی و تند گویی است؛ بگذارید به حساب قلم ناتوان نگارنده. انتخاب دکتر روحانی نه زاده ی چند روز قبل انتخابات است و نه زاده ی تنها، ویژگی های شخصیت دکتر روحانی است، بلکه انتخابات زاده ی چند سال نشر و تبیین گفتمانی است که اکنون مردم به آن رو کردند.

در بررسی گفتمان ها، شاید گفتمان دکتر جلیلی و یا طیف اصول گرا را نزدیک تر به گفتمان انقلاب دانست و یا این که برگرفته از گفتمان انقلاب اسلامی دانست و اگر در برآیندی کلی نگاهی به گفتمان های انقلاب انداخت، گفتمان دکتر روحانی را نتوان خیلی هم خوان با سیر گفتمانی انقلاب دانست(3). اما سؤال این است که چه شد مردم به این گفتمان اعتماد کردند و تکیه کردند؟

بگذارید جواب این سؤال را این گونه پاسخ داده شود، این انتخاب نتیجه ی چهار سال تبیین و چهار سال تفهیم گفتمان اعتدال برای مردم است. این انتخاب هوشمندانه و این پرداخت هوشمندانه تر دکتر روحانی سبب شد که مردم با توجه به خواسته ی خود به این گفتمان روی آورند. اکنون نگاهی بیندازید و به یاد آورید که در این چهار سال و یا هشت سال، بازیگران گفتمان ها چه واکنش ها و چه تلاش هایی کردند. می توان عدم تعادل در رفتارهای بازیگران و کنش های سیاست مداران را مشاهده کرد (عدم تعادل در همه ی جریان ها و احزاب)، انتخابات سال 88 و تندروی اصلاح طلبان و یا این چهار سال و تندروی اصول گرایان (4)!

همه ی واکنش ها در این چند سال است که سبب گشته مردم به این نتیجه برسند که "ما اکنون به اعتدال نیاز داریم!". این همان تشخیصی است که مردم ایران با توجه به آرمان های انقلاب دست به آن می زنند. اگر گفتمانی می خواهد در جامعه حاکم شود باید در تمام رفتارهای خود دقت کند نه هنگام انتخابات بلکه در دوره های مختلف. اگر بنا بود که گفتمان مقاومت حاکم شود می بایست این گفتمان درست تبیین شود! مثالی عرض کنم برای تفهیم این مطلب.

دکتر جلیلی با شعار پیشرفت و عدالت در سایه ی مقاومت، گفتمانی را به یدک می کشید که می بایست در این مدت (متأسفانه) آن را تبیین کند، مثلا بدیهی است که گفتمان مقاومت در پس خود نیازمند اتحاد و وحدت است، اما مشاهده می کنیم چیزی که مردم از این گفتمان متصور می شوند (5)، خلاف ملازمات گفتمان است و این سبب می شود گفتمان صحیح تفهیم نشود. اگر گفتمانی مورد انتخاب قرار می گیرد باید روش پرداخت به آن هم تبیین شود نه تنها در شعار بلکه در عمل هم نیازمند تبیین است. گفتمان اصول گرایی نتوانست در این چهار سال خود را به اثبات برساند و خود را مشغول یکسری مسائلی کرد که از اصول خود دور شد و عنصر مهم به نام مردم و تصور مردم و شرایط مردم را از اولویت انداخت. در صورتی که برای تحقق یک امر، می بایست عاملان آن امر، که مردم باشند، تفهیم شوند همانطور که امر انقلاب اسلامی با توجه به این نکته تحقق پذیرفت. و این تفهیم را دکتر روحانی و گفتمان حامل خود توانست تا حدودی اثبات و تفهیم کند و دقیق تر آن که توانستند این گفتمان را درست در ذهن جامعه متصور کنند.

مردم به جا و به عبارتی درست انتخاب کردند، زیرا اعتدال باوری بود که در عمل فراموش شده بود، و این فراموشی را خود علیه خود درست کردیم. اگر در باورها کمبود و یا نقصانی باشد گفتمان صحیح تفهیم نمی شود و جامعه به نخبگان احزاب و گفتمان ها فهماند که باید در باورها اصلاح صورت بگیرد تا گفتمان تحقق پذیر شود و این گفتمان اعتدال با وجود این که سرعت حرکت انقلاب را کُند می کند، اما حیاتی و لازم است، زیرا باید این مسئله ی اعتدال را در واکنش های نخبگان هر گفتمان حاکم کرد، وگرنه گفتمان ها دقیق تبیین نمی شوند و این کج فهمی در آینده گریبان گیر خواهد شد. البته می بایست تحلیل کرد که با انتخاب دیگر نامزدها آیا اعتدال فراموش می شد یا خیر...؟

لازم است با ذکر مثال گفته های خود را مرور کنیم. مردم مانند تماشاگران فوتبالی هستند که بی طرف و به هیچ یک از تیم ها علاقه ای ندارند، و بعد از عملکرد بازیکنان هر دوتیم، دست به انتخاب بهترین تیم می زنند و می گویند فلان تیم به خاطر عملکرد خوب خود در مدت بازی، بهترین تیم است. گفتمان ها نیز در عرصه ای چند ساله دست به رقابت می زنند، توسط نخبگانی که پرچم دار آن گفتمان هستند و حتی پیروان و طرفداران گفتمان که در اثبات گفتمان خود نقشی اساسی دارند، می بایست باورها و گفتمان خود را در عمل پیاده کنند تا در عرصه ی رقابت در پیش اذهان جامعه اثبات شود. این رقابت شاهدانی دارد که بسیار دقیق و آگاه هستند، کسانی که بهترین تیم را با تصور خود از وضع موجود (6) انتخاب می کنند.

بنابراین تمایل مردم به گفتمان اعتدال و انتخاب دکتر روحانی، نتیجه ی رقابت میان گفتمان هاست. رقابتی که زمان سبب می شود آن را اثبات کنند. مردم نه هیجانی رأی می دهند و نه از روی فضای حاکم، بلکه مردم منتظر هستند تا رقابت به نقطه ی اوج خود (7)، برسد تا بتوانند درست انتخاب کنند و همین امر است که سبب گشته این مردم همواره پیروز این انتخابات ها شوند. نخبگان و عاملان تبیین گفتمان، همواره نقشی مهم دارند و باید گفتمان را چه در عالم نظر و چه در عالم عمل درست پیاده کنند. برای مثال مردم با توجه به عملکرد حزب اصلاح طلبان در این چند سال، رغبتی به نماینده ی حزب مذکور نکردند و سبب گشت انتخاباتی برگزار شود بدون نماینده اصلاح طلبان (8)!

درآخر جا دارد مطرح کنم که این رقابت ها میان گفتمان های مختلف سبب رشد جامعه و تعالی و پیشرفت حکومت اسلامی می شود، اما نکته این است که عملکرد ما در این رقابت ها باید سنجیده و هماهنگ باشد تا بتوان امتیاز بیشتری در میان مردم کسب کرد، تا گفتمان درست و دقیق تفهیم شود و این تفاهم سبب رسیدن به آرمان های انقلاب شود.

امیدوارم با این نوشته کمکی به تحلیل ها پیرامون انتخابات، کرده باشم...

 

-----------------------------------------------------------------------------------

*1/ شامل پیروان گفتمان ها و دیگر افراد به اصطلاح قشر خاکستری

*2/ عوامل پر نفوذ در جامعه، شامل رسانه ها و افراد منتفذ در میان مردم، از یک نفر در خانواده ها بگیرید تا روزنامه و یا...

* 3/ البته منظور این نیست که این گفتمان غلط است بلکه به زعم نویسنده، گفتمان اعتدال گفتمانیست که می بایست در انقلاب حاکم شود، شاید از عبارات گفتمان ساز حقیقی انقلاب امام خامنه ای بتوان کمک گرفت و در یک بررسی در عبارات ایشان مشاهده کنیم، این گفتمان به صورت گفتمان (توجه کنید به صورت و در جایگاه گفتمان) آن چنان اهمییتی ندارد، زیرا اعتدال باوریست که باید در بینش ها متبلور شود، و گفتمان در بینش ها حاکم است؛ و اطلاق گفتمان به اعتدال  شاید یک بی تدبیری و اشتباه لغوی باشد!

* 4/ منظور همه ی اصول گرایان نیست، اما خوشبختانه و یا متأسفانه منظور تصوریست که جامعه از احزاب و یا دقیق تر از گفتمان برایشان حاکم می شود.

* 5/ با توجه به طرفداران و با توجه به کنش های نامزد که هر دو به عدم انتقال صحیح گفتمان کمک می کرده.

* 6/ دقت شود که این تصور ممکن است ساخته ی رسانه ها باشد، عاملی که رسانه های اصول گرا به آن توجه نکردند و عاملی بودند برای کمک به رقیب.

* 7/ یعنی مناظره ها و پایان تبلیغات

*8/ نکته ی مهمی که باید بیشتر به آن توجه کرد!