برای بررسی این فیلم به خصوص با نگاه جامعه شناسانه و به خصوص بارویکرد شهری، ابتدا لازم است خلاصه ای از فیلم بیان شود تا با ماجرای فیلم و با روند فیلم آشنا بوده و بعد از این آشنایی تحلیلی جامعه نشاسانه ارائه شود.

شاهکار به یاد ماندنی اورسن ولز سرگشتگی شهروندی را نشان می دهد که به مردم زمانه اش عشق می ورزید و حاضر بود همه دارایی و حتی شهرتش را به خاطر آنها بدهد اما چرخ روزگار به گونه ای دیگر چرخید و او را با همه آرمان هایش به زمین زد. کین که در اثر بازی زمانه ثروت هنگفتی را از همان اوان کودکی به دست آورده بود و خود هم خبر نداشت در مسیری قرار گرفت که قیم او تاچر باید برایش تعیین می کرد اما روح جسور و عصیانگر کین از همان ابتدا تاب چارچوب های بسته او را نیاورد و با کوفتن سورتمه اش که آن را غنچه رز می نامید بر او، وی را نقش بر زمین ساخت و این آغاز دورانی ناخواسته بود که بعد ها طی هفتاد سال هیچ گاه طبق میل تاچر درنیامد و راهی را که خود می خواست برگزید، هر چند حسرت کودکی نیمه کاره در تمام عمر در او ماند. چارلز فاستر کین از آن شخصیت های عجیبی بود که کمتر پیدا می شوند که بخواهند ثروت عظیم خود را در راهی که بدان اعتقاد دارند هزینه کنند. کین برخلاف ادعای برخی که تصور می کردند او اصلاً به دارایی خود آگاه نیست و این اعمال را ناآگاهانه انجام می دهد و شاید با برچسب نوعی مریضی می خواستند وضعیت به وجود آمده موجود را توجیه نمایند، اتفاقاً به میزان دارایی خود واقف بود و در جایی از فیلم هم بدان تکیه می کند.

کین بدون اینکه مایل باشد به خاطر صلاحدید بزرگتر ها از دنیای شیرین کودکی جدا می شود و در شهر تحت مراقبت ها و چارچوب های خاصی بزرگ می شود تا به اصطلاح خوشبخت شود اما با مروری بر زندگی او تصویری از رضایت خاطر و آرامش در آن نمی بینیم.کین مجبور می شود تمامی خاطرات و دلخوشی هایش را در همان روستا بگذارد و در هوایی برفی که یادآور سورتمه سواری است و در اوج خوشی دنیای خاص خود به محیط جدی آدم های بزرگ پا نهد تا بلکه به سعادتی که برایش رقم زده اند دست یابد. فاستر کین همان طور که خود می گوید دارای چند شخصیت متضاد می شود. یکی کین سرمایه دار بزرگ که یک امپراتوری اقتصادی را باید اداره کند و دیگری کینی که علاقه ای به این امور ندارد و ترجیح می دهد در اوج پست و مقام و تقدیر و ستایش اطرافیان، خبری معمولی را که از مشکلات مردم در زمینه اجتماعی تهیه کرده به دست چاپ بسپرد و بعد طوری از معرکه در برود و به معشوق خود بپردازد، نظیر صحنه ای که از سفر برمی گردد و بی اعتنا به مراسمی که برای او تدارک دیده اند سریع قافیه را ترک می کند. ورود کین در دنیای سیاست هم کاملاً اتفاقی است، چرا که او اصلاً سیاستمدار نیست. نگاه او به سیاست نگاهی انسانی است در حالی که ماهیت واقعی امر سیاست اخلاق را برنمی تابد، در نتیجه آخر و پایان این راه برای او جز محو شدن و شکست چیزی در پی ندارد. کین در مقطعی تصور می کند که حالا که از خواسته های شخصی اش محروم مانده و در موقعیتی خاص قرار گرفته می تواند دینش را به همشهریانش با رسوا کردن فاسدان و سیاستمداران در روزنامه اش و یا در مقام فرمانداری ادا کند، بعد از تمام فراز و نشیب ها پی می برد که همه آنها خواب و خیالی بیش نبوده و کلاً ساختارهای اجتماعی و سیاسی به گونه ای بنا شده که افرادی چون او که دارای معیار های اخلاقی اند، در آن دوام نمی آورند، مگر آنکه بخواهد با ساختار های فاسد به نوعی کنار بیاید و همزیستی کند که آن هم کار او نیست. کین در اوج محبوبیت و زمانی که می خواهد برای مردم کاری کند، به بهانه ای که سرپوش جنایات و فساد رقیبش می شود از صحنه حذف می شود و مردمی که همواره ظاهر را می پسندند بلافاصله از او روی برمی گردانند و به رقیب فاسدش رای می دهند.از نکات جالب فیلم قضاوت های پارادوکسیکال مردم در مورد کین بعد از مرگ او است. عده ای او را طرفدار طبقه کارگر و عده ای هم او را ضد این طبقه می دانند. برخی او را کمونیست، عده ای او را فاشیست و به هر حال هر برچسبی که می خواهند به او وارد می کنند، فارغ از اینکه افکار واقعی کین و اینکه او نگران وضعیت آنان بود، برایشان مهم باشد. از نکات دیگر شخصیت کین اثرگذاری او به ویژه در مقطعی در افکار عمومی بوده است. و اینکه بلافاصله بعد از چاپ عکس های خصوصی اش به یکباره از فرشته نجات تبدیل به دیوی نزد مردم می شود و سقوط می کند. فاستر کین از این همه تغییر ناگهانی در افکار عمومی حیرت زده می شود، چرا که فکر می کرد پشتیبانی مردم را در رسوا نمودن خیانت ها به دنبال دارد و البته به همین خاطر حاضر به باج دادن به رقیب نمی شود، اما جریان به نفع رقیبی که دنیای سیاست را بهتر می شناسد و موج سواری و هدایت افکار عمومی را به وسیله پروپاگاندیسم بهتر بلد است، دگرگون می شود و کین که قصد رعایت صداقت و خبر رسانی صحیح به مردم را دارد مغلوب شرایط می شود. کین بسیار زیرک و هوشیار بود اما این صفات در کنار اخلاق در جوامع پر هیاهوی امروزین کارایی ندارد، به همین سبب برای او جایی جز در خاطرها نمی ماند. فیلم نشان می دهد که همان طور که تصور ایجاد عدالت، وهمی بیش نیست، ماندگاری افرادی چون او با دیدی معصومانه در عرصه سیاست هم خواب و خیالی بیشتر نمی تواند باشد. خود کین هم در جایی به کنایه می گوید: «من همیشه با نعمت بازی کرده ام، اگر پولدار نبودم ممکن بود شخصیت بزرگی شوم و با توجه به زیرکی و هوشم وضعم بهتر می شد.» واقعیت آن است که کین با آن همه درایت و تیزهوشی اگر فقط کمی به قوانین ضداخلاقی عرصه اجتماع و سیاست پایبند بود، می توانست بسیار در این مقوله رشد کند و سال ها سکان قدرت را به دست گیرد. همشهری چارلز فاستر کین شخصیتی استثنایی و منحصر به فرد بود. او توانست علاوه بر قدرت اقتصادی که داشت، قدرت معنوی خاصی نزد افکار مردم پیدا کند و این امر به واسطه علاقه اش به آنها ایجاد شده بود. او به جای گسترش امپراتوری عظیم اقتصادی اش رو به سوی ایجاد روزنامه با هدف آگاهی رسانی به مردم می آورد. کم کم اثرگذاری اش به قدری می گردد که نظراتش در مخالفت با جنگ جهانی برای همه مهم می شود. او طرفدار صلح است و در مصاحبه اش سران دیگر کشور ها را عاقل تر از آن می خواند که علاقه به جنگ داشته باشند غافل از اینکه در همان زمان سیاستمداران در حال کشیدن نقشه جنگ بودند. ورود او به عرصه سیاست به جهت رسوایی برای رقبا خطرناک است پس هر طور شده او باید کنار برود. روزنامه هایش بسته می شوند تا ارتباط او با مردم قطع شود و در فرصتی مناسب که کین با ناشی گری به آنها می دهد، او را به پایین پرتاب می کنند. تقابل او با قیم خود تاچر جالب است. او کسی است که دوران کودکی را برایش ناکام کرد و همواره سعی داشت او را گرگی برای دریدن مردم تربیت کند اما خود ناکام ماند.*

این ها بخشی از روند داستان و توضیح شخصیت اصلی فیلم چارلز فاستر کین است. او فردی روستا نشین بود که با زندگی در شهر و با تغییر طبقه ی اجتماعی اقتصادی خود حاشیه ها و اتفاقاتی برایش بوجود می آید. این اتفاقات همه حاکی از آن است که او به دنبال نگه داشتن روحیه ی کودکی خود و نگه داشتن آداب یادگرفته در روستا بود. او به دلیل زندگی بهتر که آرزوی شهرنشینان بود و با غفلت خانواده ی خود و تمکین به این خواسته، سبب شد به اجبار از زندگی روستایی به زندگی شهری حرکت کند.

چند نشانه ی اصلی در فیلم وجود دارد، نشانه ای که ما را  می تواند برای یک تحلیل جامعه شناسانه ی شهری کمک کند. با بررسی این نشانه ها و بدست آوردن نتایج و ارائه ی یک تحلیل و برداشت آخریه این مقاله را به پایان می برم.

یکی از نشانه های موجود در این فیلم،  زندگی در شهر زنادو است. این شهر که ساخته ی شخصیت اصلی فیلم کین است، برای هدفی ساخته شده است که در این فیلم ذکر شد. شهر زنادو ساخته شد برای زندگی یک خانواده. این شهر توسط کین ساخته شد برای همسرش تا او به زندگی در قصر افتخار کند. در این شهر چند خانواده ی دیگر هم زندگی می کنندف شهری برای دور شدن طبقه خاصی از شهر و برای دور شدن از مردم.

از نشانه های دیگر فیلم، نوع رابطه ی حاکم در شهرهاست. یکی از اهدافی که کین در فیلم و در زندگیش دنبال می کند، مردم هستند. چیزی که در فیلم هیچ اشاره ای به ان نمی شود و ما از زندگی آن ها در شهر هیچ اطلاعی نداریم. اما چیزی که حائز اهمییت است فضای حاکم بر آن است و فضای حاکمان در این شهر. کسانی که با توجه به چند رسانه و با توجه به شأنیت اجتماعی و اقتصادی خود بر شهرها حکمرانی می کنند و مردم بخشی از ملک آن ها می شود. این فضا را می توان در دعواهای میان افراد در این فیلم دید، دعوا بر قدرت و رسانه. چیزی که می توان از بخشی از فیلم برداشت کرد، عدم توجه به شعور مردم است، به تعبیری دقیق تر شعور مردم ساخته ی افراد حکمران است و در این فیلم با دعوای بر سر قدرت، تغییر شعور را می توان احساس کرد. این رسانه ها و قدرتمندان هستند که در زندگی شهری و برای مردمان شهری فضایی حاکم می کنند که ساخته ی حکمرانان است.

از دیگر نشانه های این فیلم، زندگی افراد مرفه در شهر و نسبت آن ها با شهر است. نسبتی که سبب می شود شهر نما و شکل خود را به دلیل خواسته ی این افراد تغییر کند. این موضوع را می توان در ساخت ساختمان کنسرت کین برای معشوقه ی جدید خود مشاهده کرد. به عبارتی گواه این است که شهرها باید به خواسته های این افراد پاشخگو باشد، چه خواسته ی فردی و چه خواسته ی اجتماعی. این باعث می شود مردم شهر و دیگر طبقات اجتمعی و اقتصادی در شهر، جایگاه و شأنیتی نداشته باشند.

نشانه های دیگری هم در این فیلم ملموس بود اما فعلا به همین سه نشانه اکتفا می کنیم و مبنایی قرار می دهیم بر تحیلیل خودمان.

یکی از نتایج اصلی مهمی که از این فیلم می توان گرفت با توجه به شواهد و نشانه ها، شهر ابزاری برای افراد خاص است. به عبارتی دیگر شهر ساخته ی یکسری افراد در طبقه ای خاصی است که آن شهر بتواند به نیازهای مادی و نیازهای قدرتی آن ها پاسخگو باشد. شاید این عبارات تند را نتوانیم در این فیلم به طور واضح اثبات کنیم و مشاهده کنیم. اما با توجه به بخشی از سکانس ها و بخشی از دیالوگ ها، می توان این را حدس زد. هنگامی که در این فیلم برای مردم جایگاهی قائل نیست. وقتی در این فیلم جایگاهی برای شعور مردم قادل نیست و مردم را ابزاری می دانند تا با ان بتوانند به خواسته هایشان برسند و ... همه ی این ها حاکی از آن است که تنها عده ای هستند که در مدیریت مردم نقش دارند و تنها این افراد هستند که باید به خواسته هایشان توجه شود. وقتی یک شهر و قصری برای یک خانواده  درست می شود تا بتوانند راحت زندگی کنند، وقتی رسانه ها و قدرتمندان رسانه ای به فضاسازی در شهر می پردازند بدون در نظر گرفتن شعوری برای مردم و تنها توجه به خواسته های شخصی خود و دعواهای شخصی خود، همه ی این ها نشان از آن است که در شهر جا برای همه نیست.

یعنی آن ها که معتقدند (کاستللو و کاستلز)شهر های خاورمیانه با شهری شدنی تحمیلی و استعماری مواجه شدند، این فیلم این عبارت را دقیق تر می کند و می شود، همه ی شهرها در استعمار یک طبقه ی خاص هستند چه شهرها در خاورمیانه و چه در کشورهای به اصطلاح توسعه یافته. وقتی غایت شهر برای مدیریت بهتر در راستای اهداف یک قشر مشخص تجهیز می شود و شکل می گیرد، این دیگر بی معنیست که این نسبت استعماری را به بخشی از شهرها تطبیق دهیم و شهرهای توسعه یافته را از این تقسیم بندی و از این نسبت محو کنیم. اگر بخواهیم واقعا دقیق به پدیده ی شهر نگاه شود می توان چشمه های استعمار سرمایه داری را  در مدیریت منابع و بازارهای خود در فرآیند شهری شدن دید. همانطور که در فیلم سعی شد رسانه ها را عاملی بر تقویت مدیریت آن ها جلوه دهد. همانطور که مارکس شهرها را میدان تداخل خواسته های سرمایه داران می داند. البته مارکس در میدان سرمایه داری بازی می خورد و شهر ها را فرصتی برای آگاهی جامعه و کارگران می داند. آگاهی ای که منابع آن ها رسانه ها هستند و رسانه ها در دست حاکمان قدرتمندف و این اشتباه در برخورد با شهر سبب می شود عوامل شهر و ملازمات نسبتا ذاتی شهر قبول شود و به عنوان پیش فرض مورد پذیرش همگان قرار گیرد. در صورتی که در روستاها روابط و شئون و سلسله مراتب قدرت کاملا برگرفته از حقایق افراد بود و نه از جایگاه های ساخته شده توسط انسان و بهتر بگویم سرمایه داران.

نقد ها و بررسی بیشتری را می طلبد این موضوع اما در این چند خط متوجه شدیم که شهرها و فضای حاکم بر شهرها ساخته شده بر مبنای یک قشر و طبقه ی اجتماعی اقتصادی است و برای تغییر این فضای حاکم می بایست نگاه به حقایق افراد شود و نه موضوعات تعریف شده ی توسط سرمایه داران. این نتیجه را با چند شاهد در این فیلم مورد بررسی قرار دادیم و عرض کردیم در این فیلم به دلیل نشان دادن شهر و نشانه های آن نمی توانست از این مبحث ملازم با شهر، چشم پوشی کند و این جا با برداشتی از چند تصویر و چند سکانس می توان این نتیجه را به اثبات رساند.

 

* (بخشی از متن برگرفته از مطلب مجتبی عبداللهی – روزنامه شرق)