در تاریخ، رخدادهایی وجود دارد که می توان آن ها را نقاط عطفی دانست که نیاز به تحلیل و بررسی و یادآوری دارد تا شرایط کنونی و حال را با یک بینش جامع فهم و درک کرد. رخدادهایی که انسان های تاریخ ساز – چه سازندگان سقوط تاریخی، چه سازندگان صعود تاریخی - آن ها را مدیریت می کنند و در یک میدان کنش و واکنشی آن را در تاریخ عرضه می دارند، که نقطه ای باشد در میان نقاط دیگر تاریخ.

آدرس مقاله:

http://www.irdc.ir/fa/content/57370/default.aspx

یکی از نقاطی که در این مقاله مجالی یافت شد که مورد بررسی قرار گیرد، واقعه ی نشر کتابی است که با ایجاد شرایط، در تاریخ نقش بست که تحلیل گران و نخبگان، اکنون و در آینده نیز باید آن را مورد بررسی قرار دهند؛ نشر کتابی با عنوان "آیات شیطانی" به قلم منفور سلمان رشدی. توان و فرصتی را نیاز دارد که به صورت مبسوط هم از کتاب و نویسنده آن و مهم تر، از واکنش های ایجاد شده در جهان در برابر چنین کتابی، سخن گفت و قلم زد، که در این مجال امکان شرح مبسوط آن نیست، لذا در این نوشتار ابتدا واقعه را تبیین و توصیف نموده و سپس به این سؤال پرداخته می شود که چرا می بایست چنین کتابی نوشته شود و غرب از این حمایت به دنبال چه چیزی بود؟ پس از بررسی این سؤال می توان پاسخ را با شرایط کنونی جهان اسلام و غرب مقایسه نمود و نیم نگاهی به شرایط کنونی عالم داشت.

 کتاب آیات شیطانی رمانی است در 547 صفحه و توسط انتشارات وایکینگ در تاریخ 4 مهر 1367 برابر با 26 سپتامبر 1988 م در انگلستان منتشر شد. نویسنده ی کتاب سر احمد سلمان رشدی، نویسنده و مقاله نویس هندی الاصل تبعه انگلستان است. او در خانواده ای مسلمان به دنیا آمد و پدر وی بازرگان هندی بود. سلمان رشدی در دانشگاه کمبریج انگلستان تحصیل می کرد. از او پنج اثر به چاپ رسیده است که کتاب آیات شیطانی کتاب چهارم اوست و به دلایل مخالفت هایی که بعد از چاپ این کتاب با وی شد به دلیل بی حرمتی و توهین به پیامبر گرامی اسلام 15 سال بعد توانست کتاب پنجم خود را چاپ کند که چندان مورد استقبال قرار نگرفت.

در کتاب آیات شیطانی تصویر زشت و وهمی از قرآن و پیامبر و دیگر شخصیت های اسلامی حتی حضرت جبرئیل ارائه می شود، که قلم از گفتن آن شرم می کند، به همین خاطر از بیان جزئیات داستان خودداری می شود. در بررسی این واقعه برای رسیدن به یک تحلیل درست و دقیق باید اشاره ای به داستان کتاب شود که مایه ی اصلی داستان که چند بار در روند داستان به آن توجه می شود، افسانه غرانیق است. این افسانه در ادبیات اسلامی در برخی از منابع تاریخی مانند تاریخ طبری ذکر شده است که به دلیل ضعف روایی و حتی مخالفت عقلی با داستان، در میان علمای اسلام به این افسانه توجه چندانی نمی شد تا این که سلمان رشدی با ذکر این افسانه در رمان جنجالی و منحوس خود آن را مجدد مطرح کرد که موجب خشم مسلمانان شد.

در اختصار افسانه ی غرانیق اشاره دارد به دورانی از زندگی پیامبر گرامی اسلام که در مکه زندگی می کردند که در این جا بخشی از این افسانه را که در جلد سوم تاریخ طبری ذکر شده است می آوریم: «وقتی پیغمبر دید خویشاوندانش از او روی گردانده، دوری می کنند، آرزو کرد که خدا آیه ای بفرستد، شاید به وسیله آن به خویشاوندانش نزدیک شود ... نتیجه این آرزو و تلقین به نفس، این شد که، وقتی سوره نجم بر او نازل گشت و آن را در مجمع قریش خواند، همین که به آیه أفرأیتُمُ اللاّتَ وَالعُزّی رسید، شیطان از خیال درونی که پیغمبر درباره نزدیکی به قومش داشت، سوء استفاده کرد و به زبان او گذاشت که در ستایش بتها بگوید: (تِلکَ الغَرانِیقُ العُلی وَاِنَّ شَفاعَتَهُنَّ تُرتَضی؛ اینان بتان بزرگ اند; همانا میانجیگری آنها پذیرفته است) قریش که این گفته را شنیدند، از ستایش خدایان خود خرسند گشتند و پذیرفتند. مسلمان ها هم بی اینکه پیغمبر خود را به لغزش یا خطا یا گمان بیهوده ای متهم کنند، او را تصدیق کردند. همین که پیغمبر به سجده رسید و سوره را پایان داد، مسلمان ها برای اظهار پیروی و تصدیق پیغمبر خود، به سجده رفتند و از مشرکان قریش هم هر کس در مسجد حاضر بود سجده کرد. خبر سازش قریش با پیغمبر، به حبشه رسید و مهاجران شنیدند که قریش مسلمان شده اند. این بود که دسته ای از آنها برگشتند و دسته ای باقی ماندند. از آن سو، جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و گفت: «چه کردی؟! آنچه خواندی من نیاوردم! سخنی گفتی که خدا نگفته بود!» پیغمبر سخت اندوهگین شد و از خدا بیمناک گردید. خدا که بسیار با وی مهربان بود برای این که خاطر او را آسوده سازد(!) آیاتی بر وی فرستاد و به او فهماند که پیامبران پیش از او نیز با شیطان همین کشمکش را داشته اند! و شیطان در گفته های آنها مداخله و تصرف میکرده! ولی خدا گفته شیطان را باطل و گفته های خود را استوار می ساخته است! آیاتی هم که این تسلیت را در برداشت، نازل شد: (وما أرسلنا مِن قبلک مِن رسول وَلا نبیّ اِلاّ اذا تَمَنّی ألقی الشیطانُ فیأُمْنیَّتِهِ فیَنْسَخ الله ما یُلقیالشیطانُ ثُمَّ یُحْکِم اللهُ آیاتِهِ والله علیمٌ حکیمٌ؛ پیش از تو پیغمبری نفرستادیم، جز این که هرگاه آرزویی میکرد، شیطان در آن راه مییافت; پس خدا آنچه را که شیطان القا میکرد، نسخ و آیات خود را محکم میسازد و خدا دانا و حکیم است. (حج : 51)). خدا با این تسلّی، گرفتگی خاطر پیغمبرش را برطرف ساخت و ترس وی را زایل کرد! و آنچه را که شیطان در ستایش بتها گفته بود (تِلکَ الغرانیقُ العُلی وَاِنَّ شفاعتهُنَّ تُرتَضی) با آیات (ألَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الأُنثی، تلک اِذاً قِسمةٌ ضِیزی اِنْ هِیَ الاّ أسماءٌ سمَّیتُمُوها أنْتم وآباؤُکُم ... لِمَن یشاءُ ویَرْضی؛ آیا پسران از آنِ شما و دختران از آنِ اوست؟ این قسمتی است غیر عادلانه. این بتان چیزی جز نامها که شما و پدرانتان بر آنها داده اید، نیستند. خدا به آنها نیرویی نداده... (نجم : 27 ـ 19)) باطل کرد». (1)

در افسانه بودن آن دلایل تاریخی و حتی عقلی زیادی ذکر شده است که برای مطالعه ی مبسوط به کتاب "جنایات تاریخ؛ نوشته استاد دکتر سیدجعفر شهیدی" مراجعه شود. همین بس که این افسانه در میان عالمان اهل سنت و عالمان شیعه کاملا منفور و مردود است. اما سلمان رشدی برای خیالی ساختن اسلام و برای شیطانی جلوه دادن آن دست به چنین انتخابی می زند که همین امر مایه ی بیداری مسلمانان جهان و اعتراض علیه این اقدام می شود.

 بعد از چاپ این کتاب واکنش هایی را در گوشه و اطراف مسلمانان کشورهای اسلامی و حتی کشورهای اروپایی شاهد هستیم، ابتدا بعد از یک ماه از نشر این کتاب کشور هند ورود و فروش این کتاب را به دلیل اعتراضات گسترده ی مسلمانان هندی ممنوع می کند. سپس در بنگلادش، سودان و آفریقای جنوبی و دیگر کشورهای مسلمان نشین نیز کتاب ممنوعه اعلام می شود. اعتراضات شدید مسلمانان جهان باعث شد که کشورهایی که مخالف اسلام و قدرت گرفتن اسلام هستند، مانند رژیم صهیونیستی،آمریکا و انگلیس، از این کتاب در چاپ و نشر آن تمام قد حمایت های مالی و سیاسی کنند. بعد از بالا گرفتن اعتراضات مسلمانان - به خصوص در کشورهای هند و پاکستان که با شهادت چند تن از معترضین همراه بوده است - هنگامی که خبر این اهانت به امام خمینی داده می شود، امام به دولت دستور می دهند که عزای عمومی اعلام کنند و سپس اعلامیه ی ایشان جهت اعلام فتوای اعدام سلمان رشدی منتشر می شود. (2)

این فتوا و اثر این فتوا خود نیازمند بحث مستقلی است، زیرا تاریخ چنین فتاوی از علمای شیعه کم به خود ندیده است و هرکدام یکسری تبعات و اثراتی داشته است، اما به اختصار بیان می شود که بازتاب این فتوا آن چنان گسترده بود که غرب خود را در برابر آن سردرگم یافت. بعد از انتشار فتوای امام خمینی در روز 25 بهمن سال 1367 مطبوعات و مقامات سیاسی غرب کوشیدند تا فتوای امام را امری کوچک و در حد یک فریاد اعتراضی نشان دهند. حتی سعی کردند با مطرح کردن اختلاف میان شخصیت مذهبی امام و سیاسیون داخل ایران، بتوانند این فتوا را موضع سیاسی ایران محسوب نکنند اما هنگامی که با موضع سخت وسریع نخست وزیر وقت و مجلس و وزارت امور خارجه روبه رو شدند زبان به تهدید باز کردند و تلاش کردند با کمک دستگاه دیپلماسی خود و با قدرت رسانه ای، کشورهای دیگر را علیه ایران فرابخوانند. چنین فتوایی در چنین بستری برای اول بار بود که جهان به خود می دید و این واکنشی محکم و تاریخی در برابر حمله و توهین به مقدسات ادیان مختلف بود. بعد از این فتوا ترورهای ناموفقی بوجود می آید و سلمان رشدی به هلاکت نمی رسد، شخصیت های دیگری که در روند چاپ کتاب دست داشتند از جمله ناشر کتاب وی و چند تن دیگر در عملیات هایی ترور شدند و این باعث شد که سلمان رشدی از نا امن بودن زندگی خود ترس بسیاری داشته باشد. کشور انگلستان مسئول امنیت وی شد، او بعد از این فتوا چندان روی خوش زندگی را ندید، با وجود این که در دنیا، از وی برای کتاب های او تقدیر صورت گرفت، اما او دیگر چهره ی شناخته شده ی مثبتی در جهان دیده نمی شد و این نفرت عده ای زیادی از مسلمانان و ترس از مرگ با وی همراه بوده است. (3)

اما بعدی دیگری از این واقعه نیاز است که تبیین و تفسیر شود. برخی از تحلیل گران و برخی از نخبگان سیاسی حمایت کشورهای اروپایی به خصوص انگلستان، از نشر چنین کتابی را یک واکنش تفسیر می کنند. به عبارتی این سؤال را مطرح می کنند که اگر این کشورها تهدیدی از اسلام احساس نکنند چرا باید دست به چنین کاری بزنند؟ چرا باید در یک امر برنامه ریزی شده چه در نشر این کتاب و چه در سیاست های اتخاذ شده پس از آن و چه در واکنش های پیرامون فتوای امام خمینی، دست به حاشیه راندن اسلام زنند؟ مگر اسلام آنان را تهدید می کرد؟ در پاسخ با توجه به شواهد تاریخی آن دوره و در دهه ی 80 میلادی، به کمک انقلاب اسلامی، اسلام در اروپا نیز ندایی را سر می داد که افراد بسیاری را به خود جلب کرده بود. اروپا و غرب از اسلام هراس داشتند و این ترس موجب ایجاد موجی برای به تصویر کشاندن چهره ای زشت از اسلام شد و چه کاری بهتر از زیر سؤال بردن پیامبر اسلام و شخصیت پاک ایشان. از همین رو این سناریو را می توان واکنشی نشان داد به فراگیر شدن اسلام گرایی در اروپا تا مانعی شوند بر آن و پروژه ی اسلام هراسی را کلید زدند.

اگر بخواهید چرایی نوشتن این کتاب و چرایی حمایت از آن را بشناسید،  به نظر نویسنده باید این واکنش را نیز بهتر شناخت. همانطور که گفته شد نوشتن این کتاب و نشر و حمایت آن واکنشی است که غرب خود را مجبور می بیند و ناشیانه دست به چنین کاری می زند، فهم علت چنین کاری، مستلزم فهم ترس از اسلام است، ترس از هویت اسلامی است که در اروپا خود را نشان داده است. غرب از مسلمانان ترسی ندارد از هویتی می ترسد که نشأت گرفته از اسلام باشد و این در اروپا در میان مسلمانان دیده می شد و این چنین سیاستمداران و قدرتمندان را سردرگم کرده بود. اگر یک الجزایری که در فرانسه زندگی می کرد خود را یک الجزایری معرفی می کرد، اما دیگر در دهه ی80 میلادی خود را یک مسلمان معرفی می کند و این برای کشورهای اروپایی قابل تحمل نبود. غرب نمی توانست باور کند که شرق – انقلاب اسلامی – در حال تأثیر گذاری در هویت بخشی به مردمان اروپاست، لذا در همان اوایل سکوت نکرده و برنامه ریزی ها و سرمایه گذاری های زیادی جهت اسلام هراسی انجام داده است،  نشر چنین کتاب هایی و فیلم های ضد اسلامی توسط بزرگترین بنگاه فیلم سازی جهان هالیوود و این اواخر با نشان دادن چهره ای خشونت آمیز از اسلام توسط گروه های تکفیری می خواهند اثر اسلام و هویت اسلامی را کمرنگ کنند.

در جهان کنونی و اوضاعی که غرب و جهان اسلام درحال رقم زدن هستند می توان این نزاع را مشاهده کرد. نزاعی که دیگر با دهه ی 80 میلادی قابل مقایسه نیست، زیرا نه اوضاع کنونی جهان آنگونه است و نه اوضاع انقلاب اسلامی و جهان اسلام مانند آن دهه است. جدال میان جهان غرب و جهان اسلام اکنون در مرحله ی حساسی قرار گرفته است و تاریخ را تحت الشعاع خود قرار داده، تعبیری که رهبری ایران از این اوضاع دارند پیچ تاریخی است که در این برهه کنش بازیگران و کنشگران بسیار اهمییت دارد و تأثیر خود را در تاریخ خواهد گذاشت.

در پایان؛ توهینی که اخیرا توسط مجله ی شارلی ابدو به پیامبر اکرم شد، نویسنده را بر آن داشت تا بتوان از گذار تاریخی، نگاهی به حال نیز بشود. در این بستر خاص از اوضاع جهان، این توهین نقشی بود که توسط بازیگران غربی انجام گرفت، مسائل گروه های تکفیری از جمله داعش و شرایط فرهنگی ضد اسلام در اروپا، کاملا شرایط و بستر را پیچیده کرده بود، که در مقابل پاسخی از بزرگ بازیگر جهان اسلام یعنی رهبری ایران در جهان مخابره شد که در آینده خواهند فهمید که چه نقش و ردی در این برهه تاریخی حساس از خود به جای گذاشته است. نامه ی رهبری ایران به جوانان اروپا و آمریکای شمالی با وجود این که در نامه مخاطب ذکر شده است و منطقا نامه برای مخاطبی خاص نوشته و فرستاده می شود، اما در جهان کنونی با گستردگی ارتباطات جهانی، چنین نامه هایی با چنین گستره ی مخاطبی دیگر  محدود به مخاطب نامه نمی ماند و نامه در تاریخ ماندگار می شود. نامه ی رهبر ایران را تنها نمی توان یک واکنشی در برابر اوضاع اسلام هراسی غرب دانست، بلکه کنشی خواهد بود که در بستری جدید خود را تعریف می کرد و در آینده باید این بستر خود را پرورش دهد و غرب نیز مجددا مهره های خود را در این میدان از دست خواهد داد. از این روست که تحلیل زنجیروار رویدادهای تاریخی، ما را به یک منطق کلی در تحلیل تاریخ می رساند و آن نزاعی است که میان جبهه ی حق و جبهه ی باطل درحال رخ دادن است. این منطق کلی در بسترهای مختلف در تاریخ خود را نشان داده و دنیای امروز را ساخته است.

 

 

(1): تفسیر طبری، جزء 17 - ص 119 و 120

(2): برای توضیح بیشتر مراجعه شود به روزنامه کیهان 24/1/68، شماره 12587، مصاحبه با حجت الاسلام انصاری کرمانی

(3): نقد توطئه ی آیات شیطانی؛ سید عطاالله مهاجرانی، فصل سوم و چهارم و پنجم